زینب کبری سوگدار عزیزترین خویشان و بستگان خویش بود. روزها پیدرپی میگذشت که از خواب، استراحت و غذای کافی بیبهره بود. مسئولیتهای متعدد و سنگینی بر عهده داشت که فکر هر کدام از آنها به تنهایی انسان را از پرداختن به کارهای دیگر باز میداشت. از نظر مخاطبان تعداد زیادی از آنان بر اثر تبلیغات حکومت اموی اهلبیت را گروهی یاغی و آشوبگر که علیه امنیت مسلمانان قیام کردهاند، میدانستند، و هرگز آمادگی گوش دادن به سخنان زنی اسیر را نداشتند. محیط نیز به هیچ وجه مناسب سخنرانی نبود، صدای هلهله شادی با صدای شیون و زاری و صدای زنگ شتران و گفتگوی مأموران از هر طرف در هم آمیخته بود، به طوری که صدا به صدا نمیرسید. در چنین شرایطی حضرت زینب آغاز به سخن کرد. نخستین شرط سخنرانی ساکت کردن مجلس و محیط سخنرانی است. گویندهای که نتواند، مجلس را ساکت نماید و کنترل مجلس را در اختیار گیرد، نخواهد توانست بر شنوندگان خود تأثیر زیادی بگذارد. ساکت کردن مجلس در آن شرایط از قدرت و توان انسانهای معمولی و عادی خارج بود؛ ولی زینب کبری(س) از چنان قدرت روحی و عظمتی برخوردار بود که با یک اشاره دست، همه را خاموش ساخت. صداها فرو نشست، زنگ شتران از کار افتاد و نفسها در سینهها حبس گردید. راوی گوید: «من تا آن زمان هرگز زن باحیایی را ندیده بودم که همچون زینب سخن گفته باشد؛ گویا با زبان علی سخن میگفت:».
سرانجام زینب کبری در میان اشک و آه مردم کوفه از درون محمل اینگونه سخن آغاز کرد:
«مردم کوفه! مردم مکارِ خیانت کار! هرگز دیده هاتان از اشک تهی مباد! هرگز ناله هاتان از سینه بریده نگردد! شما آن زن را میمانید که چون آنچه داشت میرشت، به یکبار رشتههای خودرا پاره میکرد، نه پیمان شما را ارجی است و نه سوگند شما را اعتباری! جز لاف جز خودستایی، جز در عیان، مانند کنیزکان تملق گفتن، و در نهان با دشمنان ساختن چه دارید؟ شما گیاه سبز وتر و تازهای را میمانید که بر توده سرگینی رسته باشد و مانند گچی هستید که گوری را بدان اندوده باشند، چه بد توشهای برای آن جهان آماده کردید، خشم خدا و عذاب دوزخ، گریه میکنید؟ آری به خدا گریه کنید که سزاوار گریستنید. بیش بگریید و کم بخندید! با چنین ننگی که برای خود خریدید، چرا نگریید؟ ننگی که با هیچ آب شسته نخواهد شد، چه ننگی بدتر از کشتن پسر پیغمبر و سید جوانان بهشت؟! مردی که چراغ راه شما و یاور روز تیره شما بود. بمیرید! سر خجالت را فرو بیفکنید! به یک بار گذشته خود را بر باد دادید و برای آینده هیچ چیز به دست نیاوردید! از این پس باید با خواری و سرشکستگی زندگی کنید؛ چه، شما خشم خدا را برای خود خریدید! کاری کردید که نزدیک است آسمان بر زمین افتد و زمین بشکافد و کوهها در هم بریزد. میدانید چه خونی را ریختید؟ میدانید این زنان و دختران که بیپرده در کوچه و بازار آوردهاید، چه کسانی هستند؟! میدانید جگر پیغمبر خدا را پاره کردید؟! چه کار زشت و احمقانهای! کاری که زشتی آن سراسر جهان را پر کرده است. تعجب میکنید که از آسمان قطرههای خون بر زمین میچکد؟ اما بدانید که خواری عذاب رستاخیر سختتر خواهد بود. اگر خدا هم اکنون شما را به گناهی که کردید نمیگیرد، آسوده نباشید، خدا کیفر گناه را فوری نمیدهد اما خون مظلومان را هم بی کیفر نمیگذارد، خدا حساب همه چیز را دارد.»" 9 ".
راوی گوید: سخنان زینب مردم کوفه را گریان و سرگردان نمود. آنان از ندامت و پشیمانی دست به دهان گرفته بودند. در کنار خود پیرمردی را دیدم به قدری گریسته که محاسنشتر شده است. او زیر لب با حال گریه میگفت: «پدرم و مادرم فدای شما! سالخوردگان شما بهترین سالخوردگان، جوانانتان بهترین جوانان، زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسلها است. شما هرگز خوار و مقهور نمیگردید.
منبع:راسخون
نظرات شما عزیزان: